پنجشنبه ۲۴ بهمن ۹۸
گفت:بهتر است گاه برای ساختن خودت به گذشته سفر کنی
گفتم:اگر گذشته هم مرا نخواهد چه؟!
عجیب بود،برگشتن را میگویم،گذشته ام شبیه دشتی بی سر و پا شده بود،نه ابتدایش مشخص بود،نه انتهایش...چیزهایی دیدم که در لحظه باورشان نکرده بودم...شاید هم نخواسته بودم...اما هرچه بود و نبود،گذشته بود
گفت:کاش راهی برای باز گرداندن گذشته بود
گفتم:اگر من هم گذشته را نخواهم چه؟!
ناگاه دیوارها لرزیدند،سقفها ریختند،آدمها مردند و از میان خاک و خل آدمهای جدید سر برآوردند،چهرههایی آشنا اما گنگ،گویی عینک را از چشم دوبینی برداشته باشی،همه چیز تار و دوگانه مینمود،دو سر اما دو دست!کاش میتوانستم آینهای بیابم...اگر من هم دوگانه بودم چه؟!